سناریوی نظامی، جنبش های پیش رو
قطبها ی درگیر کدامند؟
حامد محمدى
جنبش تسخیر میادین و خیابانها در حالی به تبعیت از "بهار عرب" در حال گسترش است که در جهت دیگر یعنی منطقهٔ خاورمیانه و شمال آفریقا، پروپاگاند نظامی و به میدان کشیدن جناحهای به اصطلاح معتدل اسلام سیاسی به عنوان راه حل سرمایه دارانه و حفظ نظم موجود در منطقه، در حال صف بندی و تعرض همه جانبه به اردوی وسیعی از جنبش آزادی خواهی در حال شکل گیری است. از حمله نظامی ناتو علیه لیبی و روی کار آمدن النهضت در انتخابات تونس و اینک پروپاگاند نظامی علیه ایران .
پروپاگاند نظامی از سوریه به ایران :
سرنگونی سریع مبارک و بن علی در مصر و تونس با هر درجه از دخالت غرب، نتایج خوش آیندی را برای غرب به بار نیاورد، به یک دلیل ساده :
با سرنگونی حکومتهای فوق مسالهٔ قدرت سیاسی و کاهش تلاطمات طبقاتی و فعالیت جنبشهای مدرن اجتماعی و آزادیخواه نه تنها مختومه نشد بلکه قدرت سیاسی بیش از هر زمانی برای جنبش های سیاسی اجتماعی باز گشت . این نکته وقتی بیش از هر زمان حائز اهمیت میشود که مصر و تونس و دخالت سریع غرب و آمریکا در سقوط دیکتاتوری ها (از شبه کودتای نظامی و به خط کردن افسران تا وعده وعید دولت موقت به وزیران دولت سابق) پیش از شکل گیری جنبش وسیع اجتماعی در غرب و آمریکا و علی الخصوص اسرائیل را به عنوان یک اتفاق نامیمون برای بورژوازی در نظر بگیریم٬ آنگاه تبعات آن برای غرب میشود: اولا، جهانی شدن التحریر و ثانیا به میدان آمدن جنبش کارگری و جنبشهای سکولار در مصر و تونس .
بنا بر این نه دخالت نظامی و نه دخالت سیاسی نباید از منظر زمان و تعیین تکلیف با حکومت سریع و چکشی باشد بلکه جنگ فرسایشی به عنوان مهمترین رکن در سرکوب جنبشهای اجتماعی میتواند نقش ایفأ کند. این بحث از آنجایی قابل درک میشود که به رغم کشتار و سلاخی مردم توسط دولت سوریه و مبارزه هر روزه علیه دولت بشار اسد٬ اذهان عمومی بیشتر قابل پذیرش و آمادگی برای حمله نظامی به سوریه است تا حمله نظامی به ایران با عنوان تهدیدات اتمی. اما چون سوریه کشوری نیست که تاب یک تهاجم وسیعی فرسایشی را داشته باشد بهترین گزینه ایران میتواند باشد .
هر چند حمله نظامی به سوریه و شرکت جمهورى اسلامى در این جنگ شاید بتواند به عنوان راه حل دیگری مطرح گردد ولی پیش شرطش باید قبول دخالت نظامی از جانب رژيم اسلامى ایران که خود مستلزم عدم تهدید حکومت از سمت مردم به عنوان یکی از دیکتاتورهای منطقه باشد، می بود . لازم به ذکر است که اولا این پروپاگاند قرار نیست سریعاً منجر به تحرکات نظامی شود، به دلیل روشنی که علی جوادی در مصاحبه با نشریه در شماره قبل بیان کرد مبنی بر این که :
"من معتقد نیستم که آمریکا و متحدین اش در چنین شرایطی میتوانند دست به چنین ماجراجویی بزنند و وارد چنین فازی از تخاصمات متقابل شوند. دلایل متعددند. نیروی نظامی آمریکا در حال حاضر توان لجستیکی ورود به یک جدال نظامی همه جانبه با رژیم اسلامی را ندارد. اکثر ارزیابی های نظامی و سیاسی پیرامون این واقعیت به این مساله اذعان دارند که هر اقدام نظامی محدودی به سرعت به یک جدال و جنگ همه جانبه منجر خواهد شد. جنگی که میتواند خاورمیانه و گوشه هایی از جهان را به آتش بکشد. نتیجتا مخاطرات ورود به چنین فازی برای هر دو طرف و مسلما برای انسانیت بسیار است. از مختل شدن شریان نفتی خاورمیانه گرفته تا زیر ضرب رفتن نظامی مراکز معینی در خاورمیانه و اسرائیل و جنوب اروپا تماما مسائلی هستند که تنها گوشه ای از هزینه چنین اقدامی هستند. بعلاوه غرب فاقد انسجام سیاسی برای ورود به چنین فازی است. اروپا بسادگی اجازه نخواهد داد که ماجراجویی در این پروسه نقش تعیین کننده ای ایفا کند ."
در ثانی اگر هم هر زمان این امر به وقوع پیوست، اولا حکومت جمهورى اسلامى قرار نیست به سرعت سقوط کند. در ثانی اگر هم سقوطی در کار باشد باید در انتهای یک سناریوی همه جانبه این امر به وقوع بپیوندد .
اما نکته ی قابل اهمیت دیگر در این بحث اصرار اسرائیل و گرفتن رای کابینه برای حمله نظامی است. این فاکتوری است که باید دلیل آن را با جنبش وسیع نه به وضعیت حاکم در اسراییل و مساله فلسطین به عنوان یک کشور مستقل دنبال کرد. کما اینکه در آغاز شروع این جنبش حماس جز اولین نیروهایی بود که ملزومات تحمیل عقب نشینی به این جنبش را برای دولت نتانیاهو با حمله نظامی به تل آویو فراهم نمود . این بار اسرائیل و غرب بدش نمیآید در ابعاد وسیع تری جنگ با اسلام سیاسی را به سناریوئی برای سرکوب جنبش وسیع جهانی تبديل کند. يعنى جنگ تروریست ها بر علیه جهانی شدن التّحریر .
با این حال پروپاگند نظامی اولا همچون بختکی جامعه انسانی را تهدید میکند. همينطور این پروپاگاند در انتهای پروسه ای بصورت جدى تر طرح خواهد شد. يعنى زمانى تعرض وسیعی از سمت کارگران و مردم علیه نظم موجود جريان پيدا کند. با این حال در فضایی که جنگ طبقاتی به دوران گاه آشکار خود آمده است٬ تهدید و پروپاگاند نظامی همواره باید به عنوان راه حل سرمایه دارنه مطرح گردد .
تهدید نظامی گرچه هم اکنون حتمی و واقعی نیست اما بنا به تعرضات هر چه وسیع تری که در آتی بتواند جنبشهای جهانی علیه نظم موجود به خود بگیرد٬ آمادگی و تئوریز کردن چهارچوبها و مبانی این حمله اهمیت ویژهای مییابد. با این حال تاکید بر این نکته که این ديگر و صرفا جنگی بین تروریستها نمیتواند باشد٬ بلکه جنگ تروریستها علیه بشریت است٬ تمایز دوران کنونی را نشان خواهد داد . *